دل نوشته هام



گوسپلن (کمیته برنامه‌ریزی دولتی شوروی) در عمل تلاش می‌کرد تا از تصمیم‌گیری اجتناب کند. اگر تصمیمی که می‌گرفتی بد از آب در‌می‌آمد، ممکن بود تیرباران شوی. بهتر بود که هیچ‌گونه مسئولیتی را نپذیری.

من آینده را دیده‌ام: چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ 

***

مقیاس کوچک: 

فرد به روی زمین افتاده و تقاضای کمک می‌کند، اما از جیب‌ها به جای دستی برای کمک، گوشی‌ای برای فیلم‌ گرفتن خارج می‌شود. 

شاید گرفتن مسئولیت یک مصدوم سخت‌تر از کمک‌نکردن به او باشد.

***

نمادی کوچک از آینده:

درِ ونی که گوشه‌ای افتاده.

شاید وضعیتی تغییر کرده.

*****

پی‌نوشت: همین که موقع نوشتن تو وبلاگ بیشتر از جاهای دیگه وقت می‌گیره و فکرم درگیرتره، مخصوصا الان که احساس می‌کنم دوباره تو وضعیت فکری راحت‌تری هستم، بهتره بیشتر تو وبلاگ باشم تا جای دیگه. 


پاراگرافی از کتاب "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند" که برام جالب بود:

وقایع مرتبط با "قانون سیاه" نشان می‌دهد که انقلاب شکوهمند 1688 موجب حاکمیت قانون شده بود و این دیدگاه در انگلستان و بریتانیا غلبه داشت. فرادستان بسیار بیشتر از آنچه خود تصور می‌کردند محدود شده بودند. باید توجه داشت که حاکمیت قانون امری متفاوت از "حکومت از طریق قانون" است. حتی اگر ویگ‌ها می‌توانستند قانونی بی‌رحمانه و سرکوب‌گرانه برای رفع موانعی که مردم عامی ایجاد می‌کردند از تصویب بگذرانند، باز هم می‌بایست با محدودیت‌های مضاعفی که حاکمیت قانون برای‌شان به وجود می‌آورد، دست و پنجه نرم می‌کردند. زیرا قانون آنها ناقض حقوقی بود که انقلاب شکوهمند و تغییرات ناشی از آن در نهادهای ی با برانداختن حقوق "الهی" شاهان و امتیازات ویژه فرادستان، برای همگان تثبیت کرده بود. بنابراین حاکمیت قانون بدان معنا بود که فرادستان و فرودستان به طور یکسان در مقابل اجرای چنین قوانینی مقاومت نشان می‌دادند. 

***

پ.ن. کلمات کلیدی جالبی برای ایران میشه از توش کشید بیرون: الهی، فرادستان، فرودستان


پاراگرافی از کتاب "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند" که برام جالب بود:

وقایع مرتبط با "قانون سیاه" نشان می‌دهد که انقلاب شکوهمند 1688 موجب حاکمیت قانون شده بود و این دیدگاه در انگلستان و بریتانیا غلبه داشت. فرادستان بسیار بیشتر از آنچه خود تصور می‌کردند محدود شده بودند. باید توجه داشت که حاکمیت قانون امری متفاوت از "حکومت از طریق قانون" است. حتی اگر ویگ‌ها می‌توانستند قانونی بی‌رحمانه و سرکوب‌گرانه برای رفع موانعی که مردم عامی ایجاد می‌کردند از تصویب بگذرانند، باز هم می‌بایست با محدودیت‌های مضاعفی که حاکمیت قانون برای‌شان به وجود می‌آورد، دست و پنجه نرم می‌کردند. زیرا قانون آنها ناقض حقوقی بود که انقلاب شکوهمند و تغییرات ناشی از آن در نهادهای ی با برانداختن حقوق "الهی" شاهان و امتیازات ویژه فرادستان، برای همگان تثبیت کرده بود. بنابراین حاکمیت قانون بدان معنا بود که فرادستان و فرودستان به طور یکسان در مقابل اجرای چنین قوانینی مقاومت نشان می‌دادند. 

***

پ.ن. کلمه کلیدی جالبی برای ایران میشه از توش کشید بیرون: الهی


"حافظ سنت، بت شکنان و شمایل‌شکنندگان‌اند، نه کسانی که می‌خواهند به زور سنت راکد را نگه دارند و ما را خفه کنند. سنت فقط در روح راستی و رشادت تجلی می‌کند نه با ظاهرسازی و حفظ آداب." تاملی بر مرگ میشیما، اثر هنری میلر، با ترجمه بهاالدین خرمشاهی

***

بیشتر سوالاتی که در این مورد به ذهن من میرسن، در رابطه با زبان و دین هستند.

اما شاکله اصلی سوالاتم اینه که باید در این افرازهای مذهبی و زبانی "ایران" (به عنوان یک کشور با مرزهای ی خاص)، آیا باید به دنبال یکپارچه کردن همه این افرازها باشیم یا هر بخشی برای خود، خودمختاری فرهنگی خاص خودش رو داشته باشه؟

و در مرحله دوم، آیا در رابطه با موضوعات فرهنگی که ممکنه در واکنش به شرایط اقتصادی و ی با یک روند طبیعی تغییر بکنه، آیا اعتراض به تغییر کار درستیه و آیا نتیجه خواهد داد؟ مثلا مقاومت فرهنگستان زبان فارسی که سعی در کمتر کردن نفوذ طبیعی زبان انگلیسی بر زبان فارسی داره، کار درستی میکنه یا صرفا بودجه هدر میده و در نهایت شکست خواهد خورد؟


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها